دکتر بهنام اسدی (مدیرعامل بنیاد علمی قانون یار) از چاپ کتاب پرچمدار صلح و سازش ایران حاج عباس عربی در بنیاد علمی قانون یار خبر داد. ان شالله در آینده ای نزدیک همکاری های علمی، حقوقی و فرهنگی بنیاد علمی قانون یار در راستای ترویج واژه عفو و گذشت در جامعه بیشتر خواهد شد. حاج عباس عربی، به عنوان پرچمدار صلح و سازش در ایران، تاکنون جلوی اجرای حکم قصاص بیش از 1174 نفر که حکم نهایی آنان صادر شده و بالغ بر 13 هزار پرونده نزاع دسته جمعی قومی و قبیله ای و اختلاف مالی و خانوادگی به لطف خدا و کمک دیگر بزرگان در سراسر کشور ختم به صلح و سازش نموده اند و صمیمیت را به هزاران خانواده برگردانده اند.
حاج عباس عربی،شخصیتی محبوب که در استان کرمانشاه به واسطه خدمات و تلاشهایش برای رفع تنش ها و رساندن مردم به سرچشمه صلح و صفا بسیار مورد تکریم بوده تا جایی که وی را سردار صلح و سازش خطاب می کنند.
کتاب ایشان بعد از هر چاپ به روز شده و با تزریق خاطرات سفر در آینده، روز به روز به ارزش و اعتبار این مکتوب خواهیم افزود. به امید روزی که این کتاب را به عنوان اصلی ترین و جامع ترین کتاب در سطح کشور در راستای شناسایی خاطرات سفیر صلح معرفی کنیم. با توجه به جایگاه فعال و برجسته بنیاد علمی قانون یار و حضور پررنگ در تمامی نمایشگاه های کتاب و رونمایی از کتب در مجامع علمی، این کتاب در نمایشگاه های کتاب، مجامع علمی، دانشگاه ها، سایت های علمی و فرهنگی و..... در معرض دید عموم قرار خواهد گرفت....
مقدمه کتاب حاج عباس عربی
از زمانی که پا به عرصهی وجود گذاشتم، عاقل و بالغ و رشید شدم و به اصطلاح دست راست و چپ خودم را شناختم، در خانه، کوچه و بازار، در محل زندگی، در مدرسه و محل کار و در جای جای مکانهای مختلف، از انسانها یک موضوع بسیار مهم را دیدم، تجربه کردم و یاد گرفتم و آن؛ تضاد و تعارض فکری و بالطبع رفتارهای متناقض و گاه متناظر و همسو، کنشها و واکنشهای متفاوت و دیدگاههای مغایر با اصول اجتماعی و قوانین و قراردادهای مورد پذیرش گروهها و جمعیّتها بوده است. این مهم؛ بیانگر آن است که انسان درونی پرنوسان، رفتاری تابع شرایط و اندیشه و گفتاری معمولاً مبهم، دوگانه، گاه چندگانه دارد. همین امر؛ خواه ناخواه منجر به کجاندیشی، تضاد و تخالف، چالش و بروز تنش بین انسانها میشود. به نظر میرسد فلاسفه و حکما؛ از یون باستان و دولت- شهرهایی مانند آتن و مجالس مردمی شهری و اریستوکراتیک و اشرافیگری در «سنار»؛ در همان دوران؛ جرقّهی تبعیض و تفکّر طبقاتی را در برابر «کرت»ها و «اسپارتها» برافروخته ساخت و قوانین مغالطه و سفسطه و منطق استقراء و قیاس؛ دیدگاههای از کل به جزء و از جزء به کل، در پی همین تبعیضها و تضادها، ابداع شد که البته به مرور زمان و با ورود به دوران صنعت و پدیدهی روابط تکنولوژیک، گسترده شدن اجتماعات، تحوّل در شیوهی زندگی و دسترسی بشر به ابزارهای اطّلاعاتی و ارتباطی نوین، مفاهیم کلّی روابط اجتماعی به سوی پردازش و تحلیل پیامها و نگرشهای بس پیچیدهتر و دشوارتر سوق پیدا کرد و کار به جایی رسید که حتی شکل اختلافات و نحوهی رسیدگی به آنها نیز دچار تحولّی بنیادین گشت. هر چند انسانهای پیشین در یک زندگی ساده و اشتراکی؛ بدون فهم یا حسّ مالکیّت خصوصی، تنها نگرانی و نزاعشان با حیوانات وحشی و بلایای طبیعی بود و در دوران بعدی با ورود به عصر آهن، در واقع، پایههای اندیشهی صنعتی بنیاد نهاده شد و به فاصلهی چند قرن که برای تاریخ مدّت زیادی نیست، انسان وارد عصر پیچیدهی ارتباطات و انفجار اطلاعات دش. به تدریج نظامهای کهن جای خود را به سیستمهای مدرن امروزی دارند و سرمایهداری تحت عنوان حلقهی ارتباط اقتصادی بین کشورها نُضج گرفت. اکنون اشکال نزاع و ساختارهای دفاع به صورت ریشهای، تغییر یافته بودند. در غرب؛ بین کشورها نُضج گرفت. اکنون اشکال نزاع و ساختارهای دفاع به صورت ریشهای، تغییر یافته بودند. در غرب؛ به عنوان پرچمدار عصر مدرنیته، دورانی بسیار پر تب و تاب همراه با کشتارهای فجیع، شکنجههای وحشیانه، زد و خوردهای طولانی و جنگهای داخلی و هرج و مرج ریشهدار را پشت سر گذاشتند. در عصری که کلیسای کاتولیک وحشیانهتری رفتارهای ضدّبشری را در قرون وسطی بر شهروندان اروپای آن روزگار روا میداشت و شدیداً در مقابل دانش و دانایی نوع انسان، موضع خصمانه میگرفت؛ نهایتاً نهضت ترجمه و تأسی به دانشمندان شرقی و به ویژه اسلام، به آهستگی این خطه از جهان را از تاریکی فقر و جهل و خرافه، بیرون آورد، هر چند مسلمین بعدها نتوانستند این ویژگیهای دانشپروری و تمدّن درخشان دینی را تداوم بخشند و از قافلهی توسعهی فکری و صنعتی بازماندند! امّا زمان ثابت کرد که سرمایهسالاری لجام گسیخته که حتی فرهنگ و دین و اخلاق و آموزش را هم با سنجهی ارزش افزودهی اقتصادی میسنجد، نهایتاً از آن، مفهومی دیگر با عنوان برهنگی فرهنگی و ایجاد گسست بین نسلی، اضمحلال نظام خانواده و سردرگمی هویتی برای بشر، بیرون میآید. بررسی اکنون دنیای مدرن قدری دشوار است و قصد من مطلقگرایی در تحلیل دادههای پایهای از دنیای غرب و به کلّی زیر سئوال بردن آن نیست، اما میخواهم به این حقیقت اشاره کنم که مدرنیته نه تنها برای غرب، بلکه برای همهی جهان همانند یک شمشیر دو لبه عمل میکند، اگر الزامات و ضرورتهای آن را در نیابیم و بدانیم که نمیشود و نمیتوان هویّت انسانی را فدای سرمایهسالاری و سلامت اقلیم و آب و هوا را در پای توسعهی صنایع مدرن، فنا کرد. علیرغم کوبیدن بر طبل جنگ توسط عوامل لجامگسیختهی سرمایهداری غرب علیه فرهنگ، ارزشها و روابط سالم اجتماعی و بهرهگیری از پروپاگاندای گسترده در وارونه جلوه دادن حقایق و تمرکز بر اسلامهراسی، ایرانهراسی و تبلیغات گسترده علیه ملّتها و جوامع مستقل؛ ایرانیها پیوسته و عملاً ثابت کردهاند که صلحطلب، نوعدوست، متمدّن و اهل وفق و مدارا هستند. بیهیچ تردید، مطابق با شواهد و قراین و آنچه که اسناد محکم و متقن تاریخی میگوید؛ فرهنگ و تمدّن ایرانیان چه پیش از اسلام و چه پس از آن، همواره قرین تعقّل و دوراندیشی، همزیستی مسالمتآمیز، احترام به اندیشهها- باورها، سنّتها و ادیان و مذاهب مختلف بوده است. در یک بررسی سطحی از شیوهی زندگی و روابط اقوام و طوایف؛ چنین برمیآید که از شرق تاغرب و از شمال تا جنوب سرزمین کهن و زرخیز ایران؛ تنوّع اقوام، مذاهب، فرقهها و آیینها، یک پازل به هم پیوسته از ساختاری متجانس، سبز، آرام، زیبا، همگرا و همافزا را رقم میزند که نظیر آن در کمتر نقطهی از جهان معاصر؛ دیده میشود. گیلک ومازنی و ساروی، تالش و جویبار و دشت مغان، لوشان بادخیز و قوچان، شاهسون، آن تویونلوها و قره قویرنلوها، گنابادیها و در اویش و عاشیقهای آذربایجان و صدها نام و نشان مملوّ از مفاهیم انسانی در شمال شرق و ایل هرکیها، اردلانها، جافها، هورامیها، اهالی سینه دژ تا سقز و بانه و مریوان و سردشت و جلدیان و پیرانشهر در شمال غرب، اردبیل و زنجان و ساوه و قزوین و تبریز تا آران و همدان، لرستان و لکستان باستانی، کرماشان و ایلام و مهران و دهلران و تا سیستان و بلوچستان و بوشهر و تنگستان و بختیاریهای قهرمان، اصفهان و کاشان و کرمان و عشایر عرب خوزستان و لکهای کرمان و جای جای این میهن پهناور، تنها گوشهای از این تنوّع، زیبایی و توانمندی فرهنگی و تمدّنی آن است. در این سوی؛ در غرب، آنجا که سلحشوران «کُرد» و «لک» و «لُر» هماره در برابر چپاولگران ورای میان رودان که اکنون «عراق»اش میخوانند، ایستادگی کردهاند و راه بر یاغیان و حرامیان بستهاند، چه آن که دست بسته به نماز میایستد، چه آن عزیزی که تنبور مینوازد و «هویا علی مدد» میگوید، چه آن مردمانی که با دست باز به نماز میایستند. اینجا در غرب و در کرماشان؛ رنگارنگی اقوام و طوایف و... دیگر گونگی اندیشهها و مذاهب و فرقهها، سبب شده تا لقب پرمسمّای «هندوستان ایران» زیبندهی نام و نشانش باشد. این همه تنوّع، هیچگاه باعث نشده تا این مردمان به هر دلیل بر یکدیگر بتازند و از سر دشمنی با یکدیگر برآیند. اگر بگوییم صلحطلب «ترینِ» مردمان زاگرس، هم ایناناند، سخن به گزافه نگفتهایم. آیینهای «خونبس» و رسوم زیبای حلّ اختلافات در رایزنیها و تکریم فرهنگ والا و ارزشمند «ریش سفیدی»؛ هر چند در سراسر ایران و هر یک به نحوی بر رفتار و مرام این مردم؛ مستولی بوده، بیگمان در بین مردم غرب کشور؛ پررنگتر جلوه و نما داشته است. همهی سخن این کتاب؛ پرداختن به اهمیّت بالا و والای «صلح و سازش» تحت عنوان فرهنگی برتر در بین اقوام ایرانی؛ به ویژه در میان مردمان فهمیم و مرزبانان غیور غرب کشور است و نیز پرداختن به زندگی و فداکاریهای بیبدیل و زاید الوصف سرداری بیادّعا و خالص و مردی خوشمرام، خوشمشرب، به معنای واقعی زندگی ساز و از خودگذشته به نام «حاج عبّاس عربی» از اهالی هرسین و ایل سلحشور «کاکاوند». آنچه که در این مقال مهم است؛ بحث «صلح» و راههای رسیدن به آن است. این راهها با بسیاری از پدیدههای اجتماعی، مفاهیم و روشهای فرهنگی، زیرساختهای معیشتی و اقتصادی، روش اندیشه و حتی سیاست هم مرتبط است. قطعاً کموکاستیها و نواقصی در این نوشتار هست که امیدوارم در نوشتههای آتی با نقّادی منضمانهی دوستان، برطرف شود، باشد که این وجیزه بتواند حقّ مطلب را درخصوص اهمیّت فوقالعادهای «صلح و سازش» بین ادیان و مذاهب، اقوام و طوایف و بین ملّتهای جهان ادا نماید.
حشمتاله سلطانی
آذرماه 1403
بخشی از کتاب پرچمدار صلح و سازش:
سفر به شمال و شمال شرق در فصل زمستان
اگر شرایط عادّی باشد؛ کمتر کسی در فصل زمستان حاضر به سفر میشود؛ مگر برای کاری بسیار ضروری و مهم باشد. البته سفرهای ما هم از نوع فعالیتهای ضروری است و سرما و گرما نمیشناسد. به اذن خداوند و ارادهی او، روز سه شنبهای در فصل زمستان که هوا هم سرد بود، در ساعت یک و نیم بعدازظهر همراه با آقایان سیّد احمد حسینی، عزّت اله کربی و جهانشاه رحیمی دوست؛ به سمت تهران حرکت کردیم و ساعت 7 بعدازظهر به تهران رسیدیم و چون از قبل هماهنگ کرده بودیم که برای بحث و بررسی پیرامون یک قتل و لزوم مذاکره با اولیای دم در شهریار، بلافاصله پس از رسیدن به تهران، به سمت شهریار رفتیم و با اولیای دم مقتول مذاکرات مفصّلی داشتیم که به حول و قوّهی الهی؛ این مذاکرات نتیجه داد و اولیای دم با پذیرش مبلغی به عنوان دیه راضی به گذشت شدند. علیرغم سرمای زمستان و سختی راه؛ هرگاه مذاکرات ما منجر به نتیجه میشد، انرژی بیشتری میگرفتیم و به راه خود ادامه میدادیم. در شهریار نیز به خاطر موفقیت در مأموریت الهی و انسانیمان، انرژی گرفتیم و ساعت 10 شب از تهران به سمت مشهد مقدّس حرکت کردیم. فاصله 900 کیلومتری تهران تا مشهد مقدّس را 13 ساعته طی کردیم و حدود ساعت 11 صبح روز بعد به مشهد رسیدیم و مستقیماً به منزل یکی از خیرّین مشهد به نام آقای علی بیگلری رفتیم و پس از چند ساعت استراحت؛ به زیارت امام رضا (ع) رفتیم و چون مقصد اصلی ما در مشهد؛ رفتن به سوی سرخس و انجام مذاکرات با اولیای دم در آنجا بود، صبح روز بعد به طرف سرخس حرکت کردیم. فاصلهی مشهد تا سرخس 185 کیلومتر است و بیش از دو ساعت و نیم طول کشید تا به آنجا رسیدیم و ابتدا در پایان وقت اداری به دفتر دادستان سرخس رفتیم و به هیئتی از اعضای شورای شهر و شورای حلّ اختلاف و عدّهای از بزرگان و معتمدان سرخس که در دفتر دادستانی جمع شده بودند، پیوستیم و پس از مدّت کوتاهی مباحثات مرتبط، همگی با هم به منزل اولیای دم یک مقتول رفتیم و با آنها وارد مذاکرات شدیم و بالاخره پس از مذاکرات و تلاشهای فراوان، موفّق شدیم با لحاظ شرایط مورد قبول اولیای دم؛ صورت جلسهای تنظیم و مقرّر شد اوّلاً خانوادهی قاتل مبلغ مورد درخواست اولیای دم را به موقع پرداخت و ثانیاً خانوادهی قاتل از سرخس مهاجرت نموده و به منطقهای دیگر بروند و آنها پس از انجام شرایطشان؛ قول مساعد دادند که از اعدام قاتل صرف نظر و گذشت نمایند. پس از آن که در این پرونده نیز به یاری خداوند و تلاش و مساعدت دادستان و مصلحان و بزرگان و اعضای شورای شهر و حل اختلاف و بزرگواری و گذشت اولیای دم به نتیجهی مثبت رسید و ما به مشهدالرّضا علیه السّلام برگشتیم. شب؛ پس از صرف شام و استراحت کوتاه؛ به پابوس امام رضا (ع) رفتیم. شب را در مشهد الرّضا (ع) خوابیدیم و صبح روز بعد به سمت قوچان رفتیم تا شاید بتوانیم رضایت یکی دیگر از اولیای دم را به دست بیاوریم. فاصلهی مشهد تا قوچان 130 کیلومتر است و زمان زیادی طول نکشید که به قوچان برسیم. در آنجا به تعدادی از بزرگان و مصالحهجویان و معتمدان که توسّط خانوادهی متهم گرد هم آمده بودند، پیوستیم و با هم به درب منزل اولیای دم رفتیم. هوا فوق العاده سرد بود و برف هم میبارید. با این وجود خانوادهی مقتول ما را راه نمیدادند و درب خانه را به روی ما بسته بودند. بالاخره این قدر صبر کردیم و با خواهش و تمنّای زیاد خواستیم که پذیرای ما باشند، پس از بیش از چهل دقیقه، درب خانه را به روی ما باز کردند و داخل شدیم. در آن منزل پس از مذاکرات فراوان و مفصّل و شنیدن سخنان اولیای دم؛ آنها اعلام داشتند فعلاً به دلیل تألمّات شدید روحی نمیتوانیم تصمیم خاصیّ بگیریم و بعداً نتیجه را به شما اعلام خواهیم کرد و اصرار کردند که شب را در منزل آنها استراحت کنیم، امّا بنا به ملاحظات اخلاقی و برای آن که مزاحمتی برای آن بزرگواران ایجاد نکنیم؛ در آن جا نماندیم و در همان هوای سرد و برفی از قوچان به طرف گنبدکاووس حرکت کردیم و چون برف میبارید و اوضاع راهها مناسب نبود، فاصلهی 350 کیلومتری را که میبایستی حداکثر در 4 ساعت طی کنیم، بیش از 5 ساعت طول کشید و 5 صبح به گنبدکاووس رسیدیم و شب را در منزل یکی از خیرّین آنجا استراحت کردیم و فردا صبح؛ ساعت 10 به طرف قائم شهر در فاصلهی بیش از 250 کیلومتری گنبدکاووس حرکت کردیم و 5 بعدازظهر همان روز به قائم شهر رسیدیم و بدون آن که استراحتی داشته باشیم؛ با تعدادی از مصلحان و معتمدان به درب منزل یکی از اولیای دم رفتیم با مذاکرات زیادی که انجام دادیم؛ به لطف خداوند و اهتمام عزیزان، رضایت خود را اعلام و قاتل که 12 سال در زندان بودند، از اعدام قطعی نجات پیدا کرد. در اینجا بایستی نهایت تقدیر و تشکر قلبی خودم را از تمامی خیرّان، صلحجویان و معتمدان محلی و به ویژه دادستان محترم و کارکنان زندان اعلام نمایم که کمکهای زیادی در این زمینه کردند و مؤثّر واقع شدند. ساعت 9:30 شب از قائم شهر به سمت تهران حرکت کردیم و حدود ساعت 3 صبح به تهران رسیدیم. شب را به منزل یکی از دوستان به نام صادق یاوری ایتیوندی رفتیم و در آن جا استراحت کردیم و صبح روز بعد به طرف کرمانشاه حرکت کردیم.